در طول زندگی چیزهای زیادی هست که همه ی ما بهتره برای ارتباط، تحصیل، پیدا کردن شغل، و… یاد بگیریم. در مواجهه با یک موقعیت جدید، ما سعی میکنیم تا چیزهایی که قبلا تجربه کردیم رو به شرایطی که الان توش هستیم تعمیم بدیم، که به این کار استقراء میگن.
برای مثال یک کودک با دیدن اینکه آدم ها راجع به صندلی حرف میزنن یا با اشاره ی اونها، کم کم یاد میگیره که صندلی چیه و حالا هر جا که سطحی میبینه که میشه روی اون نشست رو صندلی تلقی میکنه.
کورنل و بیورک بررسی کردن که یادگیری استقرایی در چه حالتی کارامدتره و باعث میشه تا تشخیص دقیق تری داشته باشیم. این قضیه، مخصوصا در شرایطی که بین مثال هایی که یاد میگیریم تفاوت کمی وجود داشته باشه، و تمیز دادن اجزا از همدیگه سخت باشه، مهمه. چرا که در این موقعیت ها، ممکنه ما برای تعمیم چیزهایی که قبلا یاد گرفتیم، دچار اشتباه بشیم. توی این مقاله از نقاشی های مناظر 12 هنرمند استفاده شد. محققین قصد داشتن بفهمن که در چه شرایطی مردم بهتر میتونن یک نقاشی جدید رو به هنرمندی که راجع به سبکش یاد گرفتن مرتبط کنن. بعد از آشنایی با نقاش ها وآثارشون، شرکت کننده ها باید تشخیص میدادن که اثر جدیدی که در اختیارشون قرار میگیره، مربوط به کدوم یک از اون هنرمنداست.
برای اینکه بفهمن چطور میشه یادگیری استقرایی رو بهتر کرد، دو شرایط رو با هم مقایسه کردن. در یک حالت، نقاشی های هر هنرمند رو به شکل یکجا به افراد نشون دادن. در این حالت برای مثال افراد بعد از دیدن نقاشی های پیکاسو، دسته ی بعدی نقاشی ها که مربوط به ژورژ براک بود رو میدیدن. در شرایط بعدی، اونها نقاشی های هنرمندان مختلف رو به شکل درهم به افراد نشون دادن. در این حالت، در هر نوبت، افراد نقاشی های براک، پیکاسو و جین متزینگر رو با هم میدیدن.( این اسامی مثال هستند. نقاش های استفاده شده، معروف نبودند)
بعد از آموزش دادن افراد با روش های یکجا و درهم، توی مرحله ی بعد یک نقاشی جدید به شرکت کننده ها ارائه شد و از اونها خواسته شد تا هنرمند نقاشی رو شناسایی کنن. همچنین از افراد خواسته شد که بگن کدوم روش برای یادگیری سبک هنرمندان بهتر بوده. اینکه نقاشی های هر هنرمند رو به شکل جداگونه ببینن، نقاشی همه ی نقاشان رو به شکل درهم ببینن یا اینکه فکر میکنن این دو روش با هم تفاوتی ندارن.
نتایج نشون داد که 78 % از افراد درمورد تصاویری که به شکل درهم از هنرمندان مختلف دیده بودند عملکرد بهتری داشتند. ولی با کمال تعجب وقتی ازشون سوال شده بود که کدوم روش یادگیری بهتره، 78% از شرکت کننده ها روش دیدن نقاشی های هر نقاش به شکل جداگونه رو بهتر یا حداقل شبیه به روش دیگه ارزیابی کرده بودن
روش دیدن نقاشی ها به شکل درهم به ما کمک میکنه تا بتونیم تفاوت های موجود در اثار نقاشان مختلف رو درک کنیم و همین باعث میشه در مواجهه ی بعدی بهتر بتونیم کار یک هنرمند رو از دیگران تشخیص بدیم.
اما چرا افراد فکر میکنن که روش دیدن نقاشی ها به شکل دسته های جداگونه بهتره؟ احتمالا دلیلش اینه که ما در موقع یادگیری با شیوه ی درهم، شرایط سخت تری رو تجربه میکنیم و این احساس دشواری باعث میشه یادگیری بهتر از چشم ما دور بمونه. به نظر ما هر چی روش یادگیری ساده تر باشه، موثرتر هم هست. و از اونجایی که تسلط باعث افزایش اعتماد به نفس میشه، این توهم برای ما پیش میاد که جداسازی دسته ها ممکنه برای یادگیری، موثر تر و بهتر باشه.
برگردیم به مثالمون. اگر قرار باشه به یک کودک یاد بدیم که به چی صندلی گفته میشه، صندلی رو بهش نشون میدیم. اما اگر کودک صندلی رو به عنوان سطحی که میتونیم روی اون بشینیم بفهمه و شما هم نمونه های زیادی از صندلی رو بهش نشون داده باشید، باز هم ممکنه با دیدن یک میز کوچیک فکر کنه که این هم نمونه ای از یک صندلیه. در حقیقت کودک زمانی یاد میگیره که صندلی رو از سایر اشیاء تمیز بده که از تفاوت های بین اونها رو یاد بگیره.
به طور کلی، در شرایطی که به مهارت های تشخیص و پیش بینی نیازه، بهتره از روش تمرین های ترکیبی استفاده بشه. برای مثال: مربی فوتبال و دروازه بان میتونن به جای اینکه موقعیت های مختلف گل خوردن رو در دسته های جداگونه بازسازی کنن، همه ی این موقعیت هارو در جلسات تمرینی با هم ترکیب کنن.
میتونید در ویدئو های زیر تفاوت این دو روش تمرینی رو ببینید:
GOALKEEPER TRAİNİNG COACH GK VİDEOS MEHMET TOMAN
Goalkeeper Training: Long-Range strikes with Hart, Pickford, Forster & Butland | Inside Training
Recent Comments