گفتگوی جدی و عمیق هم لذت بخش و سرگرم کننده است و هم (تحقیقات نشون میدن) در درازمدت برای سلامتی آدم خوبه. توی گفتگوهای عمیق, آدم معمولا در مورد خودش و مسایل شخصی و خصوصی خودش چیزی رو افشا میکنه. این جور گفتگوها ارتباط های اجتمایی ما رو تحکیم میکنن و به شکل گرفتن دوستی ها سرعت میدن و ما رو در نظر دیگران جذاب تر نشون میدن. با اینهمه حسن و مزیت, این سؤال مطرح میشه که خوب اگه گفتگوی عمیق انقدر خوبه, چرا مردم دائم در حال گفتگوهای عمقی نیستن؟ و از اون مهم تر, مردم چرا با تک و تعارف های الکی (مثل چه خبر؟ شما چه خبر؟ ای بدی نیستیم. شکر …) وقت خودشون رو تلف میکنن؟
کارداس, کومار و اپلی در مقاله جدیدی اینطور پاسخ دادن که شاید ما به طور سیستماتیک میزان علاقه دیگران به افشاگری های صمیمی ما در مورد خودمون را دست کم می گیریم. ما (به اشتباه) فکر می کنیم که هیچ کس علاقه ای به جزئیات زندگی شخصی ما نداره. در نتیجه، برای جلوگیری از خجالت ناشی از سر بردن حوصله دیگران با تعریف کردن درام درونی خودمون، به گزینه بی خطر اما تخمی تک وتعارف های الکی متوسل می شویم. کارداس و دوستان از طریق بیش از ۱۰ آزمایش به این نتیجه رسیدند. در اینجا به ۳ مورد از مهم ترین یافته های آنها نگاه می کنیم.
در یک مجموعه از آزمایشها، آنها ابتدا به هر یک از شرکتکنندگان یک “موضوع هدف” دادند که میتوانست سطحی (مثلاً، روز هالووین را چگونه جشن گرفتید؟) یا عمیق (به عنوان مثال، هیچ پیش آمده که جلوی شخص دیگری گریه کرده باشید؟) باشد و از آنها خواستند تخمین بزنند که بحث کردن درباره این موضوع با یک غریبه چقدر ناخوشایند خواهد بود. بعد شرکت کننده ها را در تیم های ۲ نفره تقسیم کردند و هر تیم برای چند دقیقه در مورد موضوع هدف خودشان با هم گفتگو کردند. در پایان، از هر شرکت کننده پرسیده شد که واقعاً در طول مکالمه چقدر احساس ناخوشایندی داشتند و خجالت زده شدند؟
نتایج (شکل زیر را ببینید) نشان داد که قبل از گفتگو , افراد – هم برای سؤالات سطحی و هم برای سؤالات عمیق – بیش از حد نگران بودند. تجربه (رنگ سفید) نشان داد که هیچ کدام ا از سوالها, ان قدر که انتظار (رنگ سیاه) میرفت خجالت آور نبودند. با این حال، و نتیجه کلیدی اینجاست، تفاوت بین انتظار و تجربه برای موضوعهای عمیق خیلی بسیار بزرگتر بود (به فلش های قرمز توجه کنید). مردم بی جهت از گفتگوی عمیق وحشت داشتند در حالی که گفتگوهای عمیق خیلی آسانتر از چیزی بود که انتظار میرفت.
آزمایش دیگری نشان داد که بعد از یک مکالمه سطحی یا عمیق، افراد بیان میکردند که ارتباط مثبت تر و قویتری با هم صحبتی که با او گفتگوی عمیق داشتهاند، برقرار کردهاند. به علاوه افراد تمایل بیشتری هم برای صحبت مجدد با همان فرد ابراز کردند. مکالمات عمیق (مانند آبجو) باعث می شود که افراد هم صحبت خود را جذاب تر ببینند.
در آخر، به آزمایش دیگری نگاه میکنیم که در آن هر شرکتکننده (بدون آنکه خبر داشته باشد) با یک بازیگر هم تیمی شد. بازیگر ( که از قبل و به طور مخفیانه با آزمون کننده هماهنگ بود) وانمود میکرد که نسبت به شرکتکننده به طور غیرعادی مراقب یا بیتفاوت است. سپس به شرکت کننده چند موضوع گفتگو داده شد تا از بین آنها یکی را برای صحبت با هم تیمی خود انتخاب کند. شرکت کنندگانی که با یک بازیگر دلسوز هم تیمی شده بودند، خیلی بیشتر گفتگوی عمیق را انتخاب میکردند تا کسانی که با بازیگر بی تفاوت جفت شده بودند. وقتی مردم به این باور میرسیدند که دیگران به آنها علاقه ای ندارند، از ترس کنف شدن به تعارف های خشک و خالی بسنده میکردند .
Recent Comments