قسمت دوم
تفاوتهای بیولوژیکی که بهعلت قرار گرفتن در سطوح متفاوت قدرت یا ضعف، بین افراد بهوجود میآیند، به عوامل متعددی مانند پایداری یا ناپایداریِ سلسلهمراتب ارزش اجتماعی و باور ذهنی فرد نسبت به جایگاه خود بستگی دارد.
در یک پژوهش، پاسخهای مغزی افراد، زمانی که نسبت به دیگران در جایگاه قدرت یا ضعف بودند، در آزمونِ توجه اریکسن بررسی شد. شرکتکنندهها بهصورت جفتِ رئیس_کارگر، یا جفتِ خنثی با بازیکن دیگری که در واقع فرضی بود، ابتدا بهصورت رقابتی و سپس بهشکل همکاری، بازی میکردند.
در نتیجه قدرت انگیزهی اقدامکنندگی، و تابعیت انگیزهی مهاری را افزایش داد. همچنین کاهش دامنهی توجهِ صاحبان قدرت در آزمونهای همکاری نشاندهنده عدم تمایل آنها به همکاری بود.
بررسی خروجیهای قشر حرکتی مغز هم نشان میدهد هنگامی که باور ذهنی قدرتمند بودن در افراد فعال میشود، رزونانس موتوری که شامل سیستم آینهای پریتوفرونتال و بیانگر درک رفتارهای تعاملیِ طرف مقابل است، در آنها کاهش مییابد. این امر نشاندهندهی کاهش پردازشِ ورودیهای اجتماعی و هیجانات مربوط به دیگران، و کاهش حساسیت بین فردی در صاحبان قدرت است. در حالیکه در افراد رده پایینتر، این رزونانس موتوری بهشدت افزایش پیدا میکند و این نشان میدهد که در موضع ضعف، توجه و اهمیت به رفتارها و اهداف دیگران به شکل قابل توجهی زیاد میشود. شاید به همین دلیل زنان که بهطور کلیشهای در جامعه از مردان ضعیفتر شناخته میشوند، در تشخیص عواطف و هیجاناتِ چهرهی دیگران بهتر عمل میکنند. اما همانطور که گفته شد قدرت بسته به عوامل متعدد، به شکلهای مختلف، عملکرد افراد را تحت تاثیر قرار میدهد.
رتبهی اجتماعی یکی از معیارهای مهم در مشخص کردن میزان تاثیرگذاری بر افراد و گروهها است. نتایج یک پژوهش نشان دادند: قرار گرفتن در سلسلهمراتب ارزشی، مناطق مغزی را که در پردازش توجه ادراکی، پردازش برتریِ دیگران، و قضاوتهای بین فردی نقش دارند فعال میکند؛ اما دیدن شرکتکنندهی بهتر از خود، فعالیت این مناطق را به طرز چشمگیری افزایش میدهد.
البته زمانی که این سلسله مراتب اجتماعی، ناپایدار باشند مناطق مغزی که با هیجانات و شناخت اجتماعی در ارتباط هستند نیز، فعال میشوند. بهعلاوه در این پژوهش مشاهده شد که:
برای مثال افزایش فعالیت در اینسولا و ونترال استریاتوم نشان داد وقتی افراد در مقابل کسی که او را ضعیفتر از خود میدانستند، عملکرد بدتری داشتند (عواطف منفی)، نسبت به زمانی که نتیجهی پایینتری از فرد بالاتر از خود بهدست میآوردند، به لحاظ عاطفی درد بیشتری تجربه میکردند.
باوری که فرد از وضعیت اقتصادی_اجتماعی خود دارد، در ارزشگذاری و پردازش اطلاعاتِ صاحبان قدرت و زیردستان تاثیر بهسزایی دارد. در واقع افراد به آنهایی که همردهی خود هستند، حساسیت بیشتری نشان میدهند. برای مثال فعالیت ونترال استریاتوم در افرادی که خودشان را از نظر اقتصادی_اجتماعی بالاتر میدیدند، فقط زمانی که با افراد رده بالا مواجه میشدند، افزایش مییافت. ولی افرادی که خود را در ردههای پایین میدانستند هرچند که در هر دو وضعیت، فعالیت ونترال استریاتوم در آنها افزایش مییافت، اما مشاهدهی افراد رده پایین، فعالیت بیشتری را در آنها برمیانگیخت.
وقتی فرد نسبت به دیگری در موضع ضعف قرار میگیرد، بهدلایل متعددی مانند اختصاص ارزش بیشتر به گروه صاحب قدرت، و یا قرار گرفتن در دنیایی از کمبودها و عدم قطعیتها، مناطق مغزی بیشتری در او برانگیخته میشوند که باوجود آنکه مزایایی برای شخص به همراه دارد، بعضی از تواناییهای شناختی او را دچار اختلال میکند. در طرف مقابل جایگاه قدرت با وجود بهبود عملکردهای شناختی و عدم درگیر کردن اضافیِ مناطق مغزی، فرد را در وضعیتی خودمحور غرق میکند که اثرات منفی بر روابط بینفردی، رفتارهای اخلاقی، و قضاوتهایش میگذارد و به این شکل سلسلهمراتب اجتماعی، افراد را در دو دنیای متفاوتِ دور از هم قرار میدهد.
Recent Comments