یک کلاس پیانوی پراز پسربچهها رو تصور کنید. معلم کلاس، یک هنرجوی دختر رو دعوت میکنه تا در مورد تجربیات و کارهاش برای کلاس صحبت کنه. این دختر دوتا از قطعه های معروف موتسارت رو اجرا میکنه و از هنرجوهای کلاس سوال میکنه که کدوم یکی رو بیشتر دوست داشتن. اکثر بچهها به یکی از قطعه ها رای دادن و حالا نوبت میلاده که انتخاب کنه. اما اینجا مسئله ای وجود داره. دختری که به کلاس اومده، به نظر میلاد خیلی جذابه و براش سخته که چیکار کنه. آیا بهتره همون قطعه ای که بقیه ی کلاس انتخاب کردنو انتخاب کنه یا بره سراغ اونی که کمتر بهش توجه شده؟ در حقیقت اینجا برای میلاد مهم نیست که کدوم قطعه واقعا بهتر بوده. تنها چیزی که الان بهش فکر میکنه اینه که چطوری نظر اون دختر رو به خودش بیشتر جلب کنه. برای این هدف رومانتیکی که داره کدوم استراتژی بیشتر جواب میده؟ اینکه با دیگران همراه بشه یا اینکه راه متفاوتی از اونها پیش بگیره؟
بعدتر، اون دختر دوتا قطعه ی دیگه رو اجرا می کنه و از کلاس می پرسه که به نظرتون کدومش از شوبرت بود و کدومش از شوپن. حالا چطور؟ اینجا دیگه صحبت از این نیست که سلیقه ی بچه ها چیه بلکه اینجا جواب درستی برای سوال وجود داره. میلاد این بار بهتره چطوری جواب بده؟ اینجا همراه شدن با نظر دیگران احتمال اینکه جواب درستی رو بده بالا میبره ولی شانس این رو ازش میگیره که متفاوت به نظر بیاد.
این ها سوالات مهمی هستند. ما با این سوال ها از اول تاریخ بشری رو به رو بودیم. یک مرد باید چطور رفتار کنه تا شانس خودش رو برای به دست آوردن جفتی که میخواد جذب کنه به حداکثر برسونه؟ و زنانی که به دنبال مرد مورد علاقه ی خودشون هستن چطور؟ آیا زنان و مردان برای جلب توجه جفت های احتمالی خودشون یه جور عمل میکنن؟ در مورد زن هایی که به فکر جذب زنان دیگه هستند، یا مردانی که میخوان مردهای دیگه رو جذب کنن چطور؟ آیا اینا چیزاییه که در تاریخ تکاملی ما وجود داشته، یا برای اجداد ما کاملا ناآشنا بوده؟
همون طور که در ارتباط با مشکل بین قطعات شوبرت و شوپن اشاره کردیم، دنبال کردن نظر دیگران وقتی که جواب درستی برای سوالی وجود داره، میتونه باعث بشه ما جواب دقیق تری رو انتخاب کنیم. با این حال مردان و زنان بسته به هدف رومانتیک خودشون، تحت تاثیر جنسیت، میتونن متفاوت عمل کنن.
از یافته های تحقیقات گذشته اینطور بر میاد که مردان معمولا میخوان تا با متمایز عمل کردن با دیگران، مخصوصا زمانی که تهدیدی برای نادرست عمل کردنشون نباشه، زنان رو تحت تاثیر قرار بدن، در صورتی که زنان سعی دارن تا سازگاری و موافقت بیشتر خودشون رو نشون بدن و فکر میکنن این برای مردانی که میخوان جذب کنن مهم تره. برای اینکه بررسی بشه این ایده ها تا چه اندازه منطقی هستن، ولاداس گریسکویشس و همکارانش سه آزمایش طراحی کردن.
در آزمایش یک، 40 تصویر هنری به شرکت کننده ها نشون داده شد و اونها بر اساس ترجیحاتشون به هرکدوم از 1(اصلا جالب نیست) تا 9 ( بسیار جالب است) نمره دادن. یکی از اون تصاویر، تصویر کلیدی ای بود که شرکت کننده ها ازش بی اطلاع بودن. بعد نیمی از شرکت کننده ها(گروه تست) یک داستان رومانتیک رو میخوندن و باقی شرکت کننده ها( گروه کنترل) یک داستان غیر رومانتیک رو مطالعه میکردن. در مرحله ی بعد به افراد همان تصویر کلیدی دوباره نشون داده میشد و بهشون میگفتن که این عکسیه که کامپیوتر به شکل رندوم انتخاب کرده و افراد دوباره باید بهش نمره میدادن. فقط در این مرحله، اونها پشت کامپیوترهایی نشستند و به اونها گفته شد با سه نفر همجنس خودشون که اونها هم پشت سیستم و در اتاق های مجزا قرار گرفتند همگروه هستن. افراد به نوبت، به عکسی که بقیه هم روی سیستم هاشون میدیدن، امتیاز میدادن و شرکت کننده همیشه نفر آخر بود. نصفی از مواقع، برنامه ریزی شده بود که بقیه ی 3 نفر نظر مثبتی راجع به عکس داشته باشن و نصف دیگه ی زمانها، قضاوت گروه در مورد اون عکس منفی بود.
نتایج نشون داد که خوندن یک داستان عاشقانه (یعنی در گروه تست) باعث میشه تا مردان با گروه خودشون مخالفت کنن، مخصوصا وقتی که قضاوت گروه در مورد عکس منفی بود.میشه از این مشاهده ها نتیجه گرفت که اگر توجه مردان به سمت انگیزه های مرتبط با جذب جفت بره، میتونه باعث بشه که اونها خودشونو خیلی متفاوت از دیگران، مستقل و (برخلاف نظر منفی سایر افراد گروه) به طرز خوشایندی موافق نشون بدن . زمانی که قضاوت گروه مثبت بود، این ناسازگاری با دیگران دیگه نمیتونست کمک کننده باشه پس ازش استفاده نکردن.
از طرف دیگه، زنان وقتی که قضاوت گروه نسبت به عکس مثبت بود، خیلی تمایل داشتن که تطابق و سازگاری بیشتری نشون بدن. این نشون میده که اونها چقدر برای انسجام گروهی تلاش میکنن. با این حال وقتی که گروه نظر منفی راجع به عکس داشت، دیگه تطابق با گروه نمیتونست تاثیر مثبتی داشته باشه، در نتیجه تئوری انگیزه های جذب جفت ناکارامد بود.
در گروه های کنترل، هیچ تفاوت معناداری در ارتباط با سازگاری مردان و زنان دیده نشد.
در آزمایش دوم، بعد از اینکه شرکت کننده ها داستان مشابهی با آزمایش یک خوندن، به پرسشنامه هایی جواب دادن که شامل سوالات ذهنی و عینی میشد. سوالات ذهنی ترجیحات افراد رو بررسی میکرد، مثل( مرسدس بنز یا BMW؟) و سوالات عینی در مورد واقعیت های موجود بود، مثل(چه رنگ لباسی توی آفتاب میتونه یک نفر رو خنک نگه داره؟سبز یا آبی؟) قبل از اینکه افراد بخوان به این سوالات جواب بدن، بهشون گفته شد که جواب های بیش از 100 نفر قبلی که این پرسشنامه رو پر کردن، به صورت درصدی برای هر گزینه بهشون نشون داده میشه.
مشابه آزمایش قبل، وقتی که سوالات در مورد ترجیحات بود، زنان انتخاب هایی شبیه دیگران داشتن و از خودشون انعطاف نشون دادن، ولی مردان با انتخاب کردن گزینه ی متفاوت از سایر افراد گروه، نشون دادن که به رای اکثریت بی اعتنا هستن. با این حال، وقتی که سوالات در مورد واقعیت ها بود، هم زنان و هم مردان برای اینکه مطمئن باشن پاسخ اشتباهی نمیدن، خیلی مراقب بودن که دیگران روی چه گزینه ای بیشتر تاکید دارن تا همون رو انتخاب کنن. ویلاداس گریسکویشس و همکارانش استدلال کردن که در این شرایط انگیزه های جفت گیری به شکل مشابهی برای مردان و زنان داره کار میکنه: اشتباه کردن در مورد واقعیت هایی که قابل اثبات هستن تاثیر مثبتی روی کسی که میخوایم جذبش کنیم نداره.
درمجموع، این مطالعه با این ایده که انگیزه های اجتماعی اساسی ما( مثل تمایل به جلب توجه جفت از جنس مخالف) میتونه حالت روانی ای رو ایجاد کنه که شناخت و رفتار رو تسهیل میکنه، همراهه. این انگیزه ها حتی وقتی که به صورت مستقیم در موقعیت جذب جفت نیستیم، میتونن یک الگوی کاربردی برای انطباق یا عدم انطباق ایجاد کنن. همینطور با تایید یافته های قبلی، دیدیم که زنان با رفتارشون نشون میدن که بیشتر تمرکز اونها روی نتایج رقابته و اینکه پیام ها چطور موقعیت نسبی اونها رو در بین مردان منعکس میکنن، در صورتی که به نظر میرسه مردان در چنین موقعیت های اجتماعی بیشتر برای کسب مقام رقابت میکنن.
Ahmad
آفرین خوب بود
Ahmad
عالی بود 🌹